چند سالی هست که ظهر عاشورا رو توی خونه میگذرونم. اوایل البته این طوری نبود.
بچه تر که بودم محرم برام هیئت پنبهچی بود و صدای محمد طاهری و صوت الحبیب و خرید نوارایی که در طول سال یک بار هم شنیده نمیشد اما لازم به شنیدن هم نبود از بسکه ما یادمون مونده بود:
به تاج و تخت یوسف نوشته با خط زر
که صد عزیز مصری فدای موی اکبر
بچهتر که بودم محرم برام ده روز تعزیه بود و هول و هراس از دست ندادن حتی یک قسمت و شوق اسب سواری و گرفتن تکهای از لباس شبیه خوانها و در آوردن اداشون توی خونه برای مامان
بزرگتر که شدم اما، خیلی از حرفا دلم رو لرزوند، خیلی از تفکرات حالم رو بد کرد، خیلی از حرفهای منصوب بی پابه و اساس پام رو از بعضی از هیئتها برید و همهی اینها وقتی بود که دیگه هیئت پنبهچی ای نبود و تماشای تعزیه برای دختری به سن و سال من امر پسندیدهای نبود و از همهی اینها گذشته آدم هایی که تعزیه میخوندند هم اون آدمهای سالم خدایی قدیم نبودن.
به خاطر همهی اینها بود که چند سال اخیر خونه نشین شدم. نشستم به خوندن کتاب
یک حاکم است بر همه تاریخ، یک ظالم است که بر تاریخ حکومت میکند، یک جلاد است که شهید میکند و در طول تاریخ، فرزندان بسیاری قربانی این جلاد شدهاند، و زنان بسیاری در زیر تازیانههای این جلاد حاکم بر تاریخ، خاموش شدهاند، و به قیمت خونهای بسیار، آخور آباد کردهاند و گرسنگیها و بردگیها و قتل عامهای بسیار در تاریخ از زنان و کودکان شده است، از مردان و از قهرمانان و از غلامان و معلمان، در همه زمانها و همه نسلها
حسین وارث آدم / علی شریعتی
ظهر عاشورا
و شنیدن صدای وحید جلیلوند و بعضی صداهای دیگه…
به خاطر همینها بود که ترجیح دادم روضههایی که میخوام بشنوم رو خودم سلکت کنم تا حداقل ثواب اگه برام نوشته نمیشه گناه فحش و ناسزا نثار مردم کردن هم نوشته نشه!
چیستی ای ملک ری،
فتنه گری تا به کی
این همه مفتی و شیخ،
این همه قاضی شریح
چند برادر کشی،
لذت کافرکشی
بغض قلم را شکست،
آتش باور کشی
کیست که عبرت برد
زین همه تکرارهاباز به نام خدا،
خون کسی شد روا
باز به نام خدا،
خون خدا شد روا
کوچه پر از های و هوست،
شهر پر از ماجرا
سکه به نامت زدند،
سنگ تمامت زدند
نام تو را می برند
بر سر بازارهایکی از نوحههای معروف هیئت بعثت یزد
همهی اینا رو گفتم تا بگم؛ خیلی دلمون میخواست امثال اون نوحهها و موسیقیهایی که از روز اول محرم داریم میشنویم رو براتون بذاریم. خیلی سفت و سخت هم میخواستیم. نمیدونم چرا نشد.
دلیل نمیشه امروز هم نشه؛ این ظهر عاشورایی بیایید یه هیئت خانگی راه بندازیم و اولین پاگشای این هیئتمون هم شعر بیدل و قسمتهاییش با صدای محمد اصفهانی باشه که بیداد میکنه. به خصوص آخرش که میگه: من بیدل و غم غفلتی، که ز چشم پر ز فسون تو، همهجا ز جلوهی من پر است و به هیچجا نرسیدهام.
نشنیدین؟
دانلودش کنید!